خیلی از داستانها امروزه تبدیل به ضرب المثل پرمعنا شده. مثل «دعوا سر لحاف ملا بود». مجموعه سریال برره با همه بالا و پائینش، نمایش خوبی بود برای اوضاع سیاسی ما. خیلی چیزهایی که برای ما خوب است برای دیگران بد است. یا مثلاً فعل معکوس و از این قبیل لودگیها که به آن میخندیدم، فارق از آنکه خود به آن دچاریم و در واقع به خودمان میخندیم. حالا شده است حکایت اوضاع سیاسی ما. از یک طرف عدهای اخبار دولت را سانسور میکنند، بعد داد و هوار برمیآورند که چرا سانسور وجود دارد؟ از یک طرف میگویند چرا به نوه امام توهین شد، از طرف دیگر میروند به یک عالم مورد تائید رهبری توهین میکنند. از یک طرف فریاد قانون میزنند، از طرفی وقتی یک نهاد قانونی بر اساس قانون یک روزنامه را لغو مجوز میکند (و نه توقیف)، فریاد برمیآورند که چرا سیاسی برخورد کردید و دولت تحمل مخالف ندارد! از طرفی به شکلی کاملا تأسف برانگیز و در حالی که فیلم آن موجود است میگویند چرا وقتی دانشجویان در زنجان رفتند و قفل را شکستند(!) و دیدند که دختر عریان از اتاق بیرون میآید، با آن مسئول دولتی برخورد نکردند و از طرفی وزیر را به دروغگوئی و سهلانگاری توبیخ میکنند. از طرفی به احمدینژاد تهمت میزنند که چقدر از سرمایه مردم خرج وام ازدواج و امثال آن کردی و برایش پرونده پولهای نامشخص میسازند، و از طرفی خودشان پول گزافی را به تیمهای فوتبال از پول مردم تهران هدیه میکنند. از طرفی سفرهای کاری خارجی رئیس جمهور را در حالی که مورد تائید رهبری است، زیر سوال میبرند، از طرفی خودشان در حالی که هیچ منصبی ندارند و خود را بازنشسته اعلام میکند به کشورهای اروپائی میرود و از طرف مردم ایران(!) سخن میگوید (البته اگر افتضاحاتی مثل داستان ایتالیا و دختران را نداشته باشد) از طرفی سخنان گزینش شده و مربوط به دانشجویان که توسط رهبری بیان شده را میزان گرفته و با آن به دولت حمله میکنند و از طرفی حمایتهای بیبدیل رهبری از دولت خصوصا در آخرین پیامشان برای مجلس هشتم را سانسور میکنند. از یک طرف وجود دشمن و عواملی برای ناکامی دولت را به سخره میگیرند و از طرفی خودشان و طرفدارانشان مدعی این هستند که هر نه روز یک بار با بحرانی برای دولتشان مواجه بودند. از طرفی عدهای حاضر نیستند از دولت حمایت بکنند یا از خوبیهایش بگویند و از طرفی هم نه تنها حاضر نیستند از طرف مقابل انتقاد بکنند بلکه به دفتر حزبشان رفته و نهار میخورند و در حالی که مدت زیادی تا انتخابات مانده به جای مشغولیت برای خدمت، به فکر ریاستشان هستند. از طرفی....
دیگر به حال سلامتیتان میترسم که از خنده رودهبر شوید...
پینوشتـ...............................................................................
1. راستی برگرداندن ضمیر این «طرف»ها با خودتون. هیچ نظمی نداره، شرمنده!
2.میخواستم ادامه مطلب «همین روزها بود...» را بدهم که با داستان شرم آور برخورد مدعیان با بسته شدن روزنامه قالیباف که حتی خود به غلطی که کرده بود اذعان نموده بود، برخورد کردم. ولی همینقدر که خالی هم از عریضه نباشد میگویم که:« ...داشتم عکسهای طرف مقابل را که خیلی هم بود ـبرعکس طرف ماـ میریختم در کاغذهای باطله. یکی از بزرگترها که آدم مومن و ظاهراً ارزشی بود، آمد و به طعنه گفت که این ها را نریز دور، پس فردا بهش نیاز میشه! سه روز بعد، 4تیر و هر وقت یاد حرف اون بنده خدا که خیلی با اطمینان هم حرف میزد، میافتادم خندهام میگرفت..»
3. در ضمن به این رفیقمون هم سربزنید، بدجور شرمندش هستم...
اطلاع رسانی
تبلیغاتآگهی صلواتی میپذیریم
440989بازدید | |||
^بالا^ |
|